آن روز کو که روی غم اندر زوال بود؟


با او مرا به بوسه جواب و سوال بود

با آن رخ چو ماه و جبین چو مشتری


هر ساعتم ز روی وفا اتصال بود

از روز وصل در شب هجر او فتاده ام


آه! آن زمان کجا شد و باز این چه حال بود؟

بر من چه شب گذشت ز هجران یار دوش؟


نه نه، شبش چگونه توان گفت؟سال بود

گفتم که: بی رخش بتوان بود مدتی


خود بی رخش بدیدم و بودن محال بود

آن بی وفا نگر که: جدا گشت و خود نگفت


روزی دلی ربودهٔ این زلف و خال بود

ای اوحدی، بریدن ازان زلف همچو جیم


دیدی که بر بلای دل خسته دال بود؟